چراغ زندگانی از فروغ دلفروز و روحپرور امید روشن است
بدون آن سیاهی هراسناک مرگ بر وجود حاکم است
بدون آن سکوت سرد نیستیست
بدون آن نه خندهای، نه بوسهای، نه نغمهایست
...
میدهد بهار حس دلپذیر شاعرانهای به قلب من
حس چشمهسارگونهای که جوشش جوانههای آن سرود سبز زندگیست
زنده میکند شکوه شادیآفرین او امیدهای مرده را
در مزار سینهام
...
سقراط در آن دم که جام شوکران را میگرفت آرام در دستش
از دست آن مزدور مرگاندیش نابخرد
تا سر کشد بیترس یا تردید
و مرگ را بر زندگانی بدون آرمان و روشنی آن دهد ترجیح
...