بر قایقم نشستهام آرام با قایق همیشه روانم بر بستری ز گفتوگوی حرکت و سکون بر افت و خیز دائم شک و یقین سوار ...
روزی دوباره ما پر میشویم از عشق و قلب ما دوباره از نیروی شکفتن سرشار میشود ...
روی خوش به زندگی نشان بده، کمی بخند اخم کردنت برای چیست؟ باز کن گره از ابروان تندخویی و عبوسیات چه سود داشته؟ ...
پاییز با آواز باران نغمه سرده شعری بخوان گویای این قلب پر از غم تفسیر این پژمردگیهای روانکاه شایستهی این روزهای سرد ماتم ...
مرا به دوردست خاطرات دلفروز میبری به لحظههای یادمان و جاودانهروشن جوانیام به روزهای باصفا و دلپذیر زندگانیام به خواندن ترانهی "مرا ببوس" ...
قلب من شبی مرا به دیدن ستارههای نادمیده برد برد با خودش مرا به کهکشان نورها و نغمهی ناب برد با خودش مرا به دوردست بیکرانهای در امتداد مرز نامعینی میان هست و نیست برد با خودش مرا به کوچهسار سایهروشنی که زادگاه رازناک زندگیست...
ای تازه بهار! غنچهبارانم کن در فصل شکفتگی گلافشانم کن خشکید درخت جانم از هجرانت بازآ و دگرباره شکوفانم کن.
در میکدهی عشق شرابت هستم تو سازی و من نغمهی نابت هستم شبها که تو چشمهات را میبندی من رهرو کوچههای خوابت هستم. ...
ای از بهار عشقت پاییز عمر گلشن از آفتاب مهرت شبهای شعر روشن من با تو غرق نورم، سرمست شوق و شورم سرچشمهی سرورم، سرشار از سرودن ...
پاییز بود و برگهای زرد و نارنجی من بودم و تو، در کنار هم سرمست و بیپروا و جیک جیک شاد گنجشکان. ...