وقتی میاومد رو تشك از زور هيجان میخواستيم ذوقترك بشيم. اشك شوق حلقه میزد تو چشامون. از خوشحالی نفسمون بند میاومد. بیاختيار عينهو فنر از جا میجستیم و با صدایی غرا كه از زور عشق به جهانپهلوون میلرزيد، از ته دل فرياد میکشیديم: زنده باد شيرمرد خانیآباد! زنده باد جهانپهلوون ايران! زنده باد شاه مردای روزگار، یادگار پوريای ولی... |