غروب چهارشنبه نهم تیر بود. توی قرائتخانهی کتابخانهی مرکزی نشسته بودیم و داشتیم معادلهی دیفرانسیل ریکاتی حل میکردیم. شنبه امتحان آنالیز چهار داشتیم و میبایست ظرف فرصت کم باقیمانده خودمان را برای این امتحان سنگین آماده میکردیم. داشتیم بحث میکردیم که چطوری و با صفر شدن کدام جمله، معادلهی ریکاتی تبدیل میشود به معادلهی برنولی که رضا از راه رسید. رنگش پریده بود... |