دیوارها در شهر شعرهای نیما یوشیج جایی استوار دارند و در هر کوچه و خیابانی، و در هر کوی و برزنی از زیستگاه شعرش با دیواری بلند یا کوتاه، و محکم یا سست روبهروییم: دیوارها واقعی- دیوارهای مجازی و دیوارهای استعارهای، دیوارهای محکم و بالابلند قابل اعتمادی که پناهبخش و امنگاهاند...
قلب من پر از قناریان نغمهخوان خوشنواست.
قلب من پر از قناریان پرگشوده است.
قلب من پر از قناریان پرشکسته است.
قلب من پر از قناریان بینوای در قفس اسیر مانده است.
...
دکتر آنتون چخوف به سبب این که پزشک بود و به موضوع پزشکی و پزشکان و آنچه به آنها مربوط میشد، دلبستگی ویژهای داشت و با آنها از نزدیک و به خوبی آشنا بود، در تعداد زیادی از نمایشنامهها و داستانهایش پزشک حضور دارد و در بعضی از آنها پزشکی که حضور دارد، کاراکتر اصلی یا یکی از دو کاراکتر اصلی رودررو و در چالش با هم است...
سینما فلور، سر چهارراه معزالسلطان، در کنج جنوب شرقی چهارراه، روبهروی قنادی لادن که در کنج جنوب غربی چهاراه قرار داشت، و نبش خیابان مهدیخانی، بود. این سینما یکی از سینماهای قدیمی و بزرگ امیریه بود و اغلب فیلمهای کمدی- از جمله کمدیهای چارلی چاپلین، باسترکیتون، لورل و هاردی، چیچو و فرانکو، توتو و هارولد لوید را نشان میداد...
سینما فری در خیابان سیمتری، بین چهارراه لشکر و پمپ بنزین، و روبهروی مغازهی نان تافتونی، بود. کنارش یک مغازهی مبلفروشی و یک کارگاه چوببری بود. بعدش کوچهی بنبستی بود و بعد از کوچه، پمپ بنزین بود...
مرد بینوای خستهای، در آخرین دقایق شب عزیمتم
دست تشنهی مرا میان دستهای غرق خواهشش فشرد و گفت:
(با چه حسرت شگفتآوری) "سفر به خیر.
چون به مقصدت رسیدی و سفر تمام شد، رفیق!
...
آنتون چخوف در سال ١٨۸٤ (در سن ٢٤ سالگی) دورهی دانشکدهی پزشکی دانشگاه مسکو را به پایان رساند و دانشنامهی دکترایش را دریافت کرد و شد دکتر آنتون چخوف. او از سالهای آخر دبیرستان شروع به نوشتن داستانهای کوتاه فکاهی و انتشارشان در روزنامههای دیواری دبیرستان و روزنامهها و مجلههای شهرشان (تاگانروگ) کرده بود...
از فردای شبی که به تماشای نمایش "باغ آلبالو" در تئاتر شهر رفتیم، ممتون چخوف (دوست همدانشکدهایام- ممد- که چنان شیفتهی آنتون چخوف و آثارش بود که اسمش را گذاشته بودم ممتون چخوف) آنچنان مجذوب شخصیت "پتیا"ی این نمایش شد که انگار روحش توسط او تسخیر شده باشد، و شد پتیای دوم...